حـکـایــت
مردي در يكي از دره هاي كوهستان پيرنه در حال پياده روي به چوپان پيري برخورد و غذايش را با او قسمت كرد. سپس مدتي طولانی با هم نشستند و از زندگي سخن گفتند.
مرد گفت:" اگر كسي واقعاً به خدا اعتقاد داشته باشد، بايد بپذيرد كه آزاد نيست، زيرا خداوند بر هر حركتي حاكم است."
چوپان مرد را به دره عميقی در همان حوالی برد. جايي كه انسان مي توانست پژواك صدايش را به وضوح بشنود.
چوپان گفت: "زندگي مثل اين ديوارهاست و سرنوشت مانند فريادي است كه هريك از ما ممكن است سر دهد. فرياد ما به سينه ديوار مي خورد و به همان شكل به سوي ما باز مي گردد. خداوند مانند پژواك صداي ماست."
+ نوشته شده در دوشنبه یکم آذر ۱۳۸۹ ساعت 12:19 توسط ..مـــــارال..
|